تولد سه سالگی
نازنینم سال قبل قرار بود تولد مفصلی بگیریم که توی همون روزها معلوم شد خاله سادات مریضه و باید جراحی بشه و بعدش شیمی درمانی رو شروع کنه.. دیگه هیچ کس حال و حوصله نداشت و همه نگران وضع خاله بودن و تولد منتفی شد... تصمیم گرفتیم تولد سه سالگی رو مفصل بگیریم، اما باز هم دقیقا توی همین روزها مشخص شد خاله یه توده دیگه توی بدنش هست و باید سریعتر جراحی بشه😔 امسال هم به تعویق افتاد و تولدت شد با حضور تنها مهمونمون که درین بود... البته خونه مامان فاطی هم یه تولد کوچولو گرفتیم.. امیدوارم روزها و سال های خوشی مقابلت باشن و روز به روز خوشحال تر باشی... موفقیت های بزرگی رو برات آرزو می کنم... دلبرکم ...